شب آیینه ها

-

شبانگاهست و با دستان بسته
همه، پلهای پشت سر شکسته
سرم را می‌کشم تا چوبه دار
یکی در سوگ آیینه نشسته
شبانگاهی که سربازان درگاه
به جرم یک خودی کشتن خودآگاه
مرا با دست بسته می کشیدند
برای حاضران تا پای جاگاه
گناهان مرا از سر نوشتند
گلی از من به دست خود سرشتند
به من حتی ندادند سهمی از من
برای خود درو کردند و کشتند
یکی که شکل من بود از در آمد
نه از در ، شایدم از من برآمد
فقط از لابه لای برگه هایش
مصیبت‌های نسل من در آمد
یکی دیگر شکایت از دلم کرد
شکایت از هزاران مشکلم کرد
نه از دیروز و امروز و نه ازما
حکایت از خیال باطلم کرد
همه دیدند و گفتند و شنیدند
در آخر هم به رأی خود رسیدند
به جرم قتل یک کودک، خودآگاه
برایم حکم اعدامی بریدند
من و آیینه ها در ماتم شب
همه، جانها گذشته از سر لب
زبان وا کردم و از درد گفتم
از آن جانها که می سوزاند این تب
گنه کردم گناه بی‌گناهی
گناه ساختن روی تباهی
مرا جنگ فلک از پا درآورد
فلک دریا و من هم مثل ماهی
نه امشب،حبس من پیوسته بوده
تمام عمر دستم بسته بوده
نبوده راهی هرگز تا به مقصد
اگر هم بوده مرکب خسته بوده
دل سرخم سر سبزم فنا کرد
سرم از تن حسابش را جدا کرد
نباشد پای چوبه زیر آب است
سری که هی دو دوتا چهار تا کرد
همان‌ها که مرا سرباز کردند
سر از درمان زخمم باز کردند
هر آن زخمی که مانده گشت طومار
همان‌ها وقت غم سر، باز کردند
اگر مرده درونم روح کودک
فراوان‌ست از این مقتول کوچک
میان سینه‌های مردم شهر
مزارانی‌ست قد یک عروسک
همه، آیینه‌ها در هم شکستنتد
نخ ناگفته‌ها از هم گسستند
نگفتم آنچه که باید بگویم
به دستم باز هم زنجیر بستند …
شبانگاهست و با دستان بسته
همه، پلهای پشت سر شکسته
سرم را می کشم تا چوبه دار
یکی در سوگ آیینه نشسته...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


اثر: هیلا صدیقی


تاريخ : 30 / 3 / 1391برچسب:, | نویسنده : یار دبستانی|

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • ایف آی دی